اندیشکده معرفت

مرکز شناخت، مشاوره و بررسی اطلاعات روز

اندیشکده معرفت

مرکز شناخت، مشاوره و بررسی اطلاعات روز

سلام خوش آمدید

مقدمه : سعید رهنما

مقاله :  م.بدری

حمله

مقدمه

عاشق پدافند غیرعامل ام. مخصوصا جناب آقای دکتر جلالی. برنده , مقتدر و تیزبین. سال ها بود تهاجم فرهنگی از همه جهات و با تمامی ابزارها مردم ما را بمباران می کرد. فیلم ها و سریال ها, موزیک ، موزیک ویدئو , پوستر و ... همه و همه ذهن و قلب ما را بمباران کردند(خیر سرمان این ها را غیرعامل فرض کردیم). تازه به خود آمده بودیم که دشمن وحشی تر شد. درد جریان رسوایی گلشیفته دخترک پلید و بقیه قماش بازیگران ما هنوز فروکش نکرده است که حملات همه جانبه و مستقیم غربی ها شروع شد. حمله به ایران با ساخت فیلم های ایرانی و حالا به زبان فارسی. بعد از فیلم آرگو بن استیلر ، نوبت به فصـل کـرگـدن رسید. حمله عامل به قومیت های ایرانی و ضد ایران با بازیگردانی ترکیه. باز هم داستان به انقلاب اسلامی ایران و بعد از آن برمی گردد. غربی ها وحشی شده اند ، وقتش رسیده اسباب رام این حیوانات چموش را از پستو در آوریم ...

جناب بدری عزیز روزنامه نگاری انقلابی است که تجربیات و دغدغه هایش را برایمان می نویسد.

 

 

مقاله

خانواده ی معمولی می خوام!

ماها یادمان هست که سالیان پیش تلویزیون یه برنامه‌ای داشت با نام * اخلاق در خانواده *. حاج آقای حسینی این برنامه را جمع و جور می‌کرد. برنامه ای آرمانی در حوزه خانواده نبود، اما هم یک سری نصایح اخلاقی در حوزه خانواده داشت و هم خانواده‌هایی را از نزدیک نشان می‌داد. خانواده‌هایی ایده‌ال و نمونه نبودند، معمولی بودند. خانواده معقول و معمولی ایرانی. که به هر حال بر مبنای دین زندگی می کنند. کاسبی می‌کنند، پول در می‌آورند، زندگی خود را می‌گردانند. امسال را می‌کنند سال دیگر، بچه‌هایشان بزرگ می‌شوند، مدرسه می‌روند. خانواده هایی با مناسبات عادی زندگی. ما نیازمند همین مناسبات عادی زندگی هستیم که تلویزیون از ما دریغ می‌کند. مدلی که در آن برنامه ی «اخلاق در خانواده» ارائه می‌شد. خیلی برنامه‌ خاصی نبود، ولی بالاخره مبنای برنامه‌سازی اش را بر ارائه ی تصویری واقعی از خانواده ایرانی گذاشته بود. که به خانواده ی دینی هم نزدیک است. بالاخره دین آمده چیزهایی را تأسیس کرده، یک چیزهایی را هم امضاء کرده. از جمله آداب و رسوم خوب ایرانی‌ها را. مثلاً گفته دید و بازدید عید شما خوب است. چیزی که امروزه تلویزیون دارد از ما دریغ می‌کند نشان دادن خانواده ی معمولی ایرانی است.

 

وقتی روشنفکران از خانواده برایت می گویند

وقتی که بچه‌ای مقابل سریال تلویزیون می نشیند و بعد به پدر و مادرش می گوید چه کسی می‌خواهد با چه کسی ازدواج کند، یعنی تلویزیون حتی به چارچوب ساده و عادی داستان و درام هم پایبند نیست. همان طور که سعید در مقاله اش گفت بچه خانواده ای فوق العاده معمولی و آرام  دارد ولی همه اش اضطراب طلاق دارد، رسانه‌های ما چه تلویزیونی، چه غیر تلویزیونی شعوری درباره خانواده ندارند. و این به خاطر پشت صحنه آن ها و آدم‌هایی است که در این سیستم ها دارند کار می‌کنند. در مجموعه‌ای که تعدادی مجله از پول بیت المال منتشر می‌کند، روزی که قرار است بازدیدی توسط مدیری بالا دست خودشان صورت بگیرد، 80 درصد خانم‌ها را آزاد می‌کنند. می‌گویند شما بروید، این بیاید شما را ببیند بد است. آن‌ها مگر چه طوری هستند؟ بعد همان ها مجله خانواده هم درمی‌آوردند. در حالی که اساساً اعتقادی به موضوع خانواده به معنای درست آن ندارند.( تجربه شخصی و صد درصد مستند)

 

این ‌تیپ آدم های روشن فکر می‌نشینند در رسانه‌های ما درباره این حرف می‌زنند که مثلاً چرا ارث زن یا دیه زن نصف مرد است؟ او اگر درک درستی از خانواده داشت که دغدغه اش این چیزها نبود. در خانواده وقتی مردی می‌میرد، دیه او را می‌دهند به زنش. مرد که مرده و رفته. برای او چه فرقی می‌کند دیه اش چه قدر است. اما اگر زن همان خانواده بمیرد، دیه ای که به مرد می‌دهند نصف است. می‌گویند برو کار کن، حالا زنت مرده، خدا رحمتش کند. این نصف دیه هم ‌برای این که زندگی‌ات لنگ نباشد. حالا طرف می‌گوید آقا اگر یک زن سرپرست خانواده کشته شد، آن چرا دیه‌اش نصف است؟ می‌گویم آقا برو از همان کسی بپرس که جامعه را تبدیل کرده به این خانواده‌های نصفه نیمه. و یکی از آن افراد خود تویی. در مدل دینی می‌گوید با زن شوهر مرده ازدواج کنید. یا اصلاً شوهرش نمرده، طلاق گرفته است. بالاخره گاهی رخ می‌دهد. مرد باید زن بگیرد، زن باید شوهر کند. اصلاً مفهوم زن بابا از کجا آمده؟ این‌ها اقتضائات عادی زندگی است. به هر حال از فحشا بهتر است. به هر حال از خانواده‌های نصفه و نیمه ی عقده‌ای بهتر است. ک و د ن روشنفکر بفهم خوووب ( این اصطلاح را سعید باب کرد هااا )

 

فمینیسم نچسبِ «به همین سادگی»

این فمینیسم نچسب حتی در فیلم «به همین سادگی» آقای میرکریمی خودمان هم وجود داشت. در فیلم خانواده‌ای هستند. مردی که از 6 صبح تا 11 شب کار می‌کند. دو تا بچه شیطون دارند. می‌گویند، می‌خندند، شیطونی می‌کنند. بچه‌ها می‌توانند کلاس زبان بروند. خانم کلاس شعر برود، محدودیتی ندارد. مرد حساب مشترک با زنش دارد که کمتر کسی این کار را می کند که همه ی پول مرد و زن در یک حساب مشترک باشد. آن قدر که زن می‌توانست از آن حساب مشترک به اندازه پولِ خرید یک کت و شلوار از یک مغازه شیک بردارد و برای مرد کادو بخرد. با همه این ها، معلوم نبود در این فیلم زن چه مرگش است؟ مرد 6 صبح می‌رفت تا 11 شب سرِ کار، بعد شب خسته و کوفته می‌رسید. المان‌های زیادی وجود داشت که نشان می‌داد مرد آدم خوبی است. می‌آید خانه، حواسش به زیبایی زن هست، حواسش به ریختن موهای خودش نیست. خانم عکس ماه عسل خودشان را زده بود زیر لبه آینه، گفت این عکس را از کجا پیدا کردی؟ چه قدر مو داشتم. خانم آذری بود. مرد که از بیرون ‌آمد با محبت آمیزترین عبارت که می‌شود خانم اش را صدا کرد. بعد گفت اگر این پروژه را ببندیم می‌توانیم خانه را عوض کنیم. یعنی پول که دستش بیاید می‌خواست خانه و وضعیتش را بهتر کند. خانه مال چه کسانی بود؟ زن و بچه‌ها. صبح تا شب این‌ها از خانه استفاده می‌کردند. توجه از این بیشتر؟ حالا مثلاً سالگرد ازدواج شان یادش رفته بود. بعد هم گفت این لوس بازی‌ها چه است در می‌آوری؟

 

آرزوهای بزرگ!

مدلی که رسانه ما دارد از خانواده به ما ارائه می‌کند، یک مدل جعلی و تقلبی از افرادی است که اصلاً بعضی اوقات وجود خارجی ندارند. آدم هایی که حتی در زندگی و جامعه اداره کنندگان تلویزیون (به معنای مدیران یا برنامه سازان آن) هم نیستند. این ها آرزوهای آن‌هاست. حداقل در مطبوعات این طوری است. بیشتر کسانی که در مطبوعات کار می‌کنند از افراد متوسط (متوسط به معنای واقعی، نه به معنای جعلی و روشنفکری آن) و پایین‌تر از متوسط هستند. اما کسانی که در رسانه‌هایشان دیده می شوند، آدم هایی هستند با لباس هایی اتو کشیده، ماشین هایی شیک و خانه هایی در شمال تهران. این تصویر را ارائه می‌دهند.

 

جلال آل احمد از روستای «اورازان» آمد تجریش تهران. اما وقتی می‌رود اورازان فکر می‌کند آنجا مرکز زمین است. آن‌ها را تحقیر نمی‌کند، خجالت نمی‌کشد از این که بچه ی دهات های طالقان است. این‌ها را قایم نمی‌کند. ممکن است با پدرش که یک روحانی است اختلاف نظر و سلیقه هم داشته باشد. لابد دارد، بالاخره یک آدم در زمره دانشگاهیان و روشنفکران و نویسنده‌های مشهور و رئیس کانون نویسندگان ایران است. منتهی وقتی در همان سن و سال می‌رود اورازان، آنجا دوباره می‌نشیند با اورازانی ها روی زمین غذا می‌خورد. آش می‌خورند و هرهر می‌خندند. گویا وسط بهشت است. این را مقایسه کنید با وضعیت کسی که چند سال است از یک شهرستان آمده در تهران و در رسانه ای مشغول است و مثلاً برای خودش روشنفکر! شده است و همه ریشه های خودش را انکار می‌کند.

 

خانواده ی مطلوبِ تلویزیون

مدیر یک رسانه باید فردی باشد که کار تولیدی در همان رسانه از او بر بیاید. رسانه را بشناسد. اگر نشناسد سرش کلاه می‌گذارند. خیلی ساده طرف می‌آید می‌گوید این نمی‌شود و او هم می‌گوید لابد نمی‌شود. خانواده ی مطلوبِ تلویزیون خانواده‌ای است شامل یک زن و مرد استاندارد به لحاظ سر و شکل و خوشگلی و لباس که در یک ماشین شاسی بلند سوار هستند. توی این ماشین یکی یا به زحمت دو تا بچه آن عقب دارند بالا و پایین می‌پرند. و قیمت ماشین هم دیگر کمتر از 60 میلیون نیست. این مدل مطلوب است. ماشین را این شکلی تبلیغ می‌کنند. شامپو را این شکلی تبلیغ می‌کنند که طرف در یک آپارتمان بزرگ نشسته و شامپو تبلیغ می‌کند، بعد نمایی از شهر پیداست و از آن بالا دیده می شود که مثلاً 800 متر مساحت آن آپارتمان است. رُب را در آشپزخانه ای تبلیغ می‌کند که 100 متر اندازه آشپرخانه طرف است. ما سال‌های زیادی است که خانواده‌ای معمولی مثل خودمان و مثل بیشتر مردم در تلویزیون ندیده ایم. مگر ما مثلاً پشت کوه زندگی می‌کنیم. مگر ما سواد خواندن و نوشتن نداریم.

 

مثلاً تلویزیون در سریال هایش نشان می دهد، ارثیه خانواده ای یک خانه ای ده میلیاردی است. بعد یک پسر ناخلفی دارند و می‌خواهد این خانه را بفروشد به 9 میلیارد تومان. بعد ما باید سیزده قسمت غصه بخوریم که ای خدا! این پسر ناخلف نرود یک میلیارد تومان سرمایه خانواده را به باد بدهد. حالا این همه پول را از کجا آورده بودند؟ پدرش پولدار بوده است، خب بوده که بوده، الان منِ مخاطب چه کار کنم؟

 

20 هزار بزرگتر است از 4 میلیون!

تلویزیون و سینمای ما راضی اند فاحشه‌های خیابانی را، یا حتی دوجنسی‌ها را ضریب بدهند، افرادی که ضریب جمعیتی آن‌ها ناچیز و بی مقدار است، اما مردم عادی را نشان ندهند. برای مثال با افتخار می‌گوید 20 هزار زن خیابانی در تهران زندگی می کنند. بسیار خب، ولی 4 میلیون خانم پاکدامن هم داریم که دارند در این شهر پاکدامن و عفیف زندگی می‌کنند. الان در هر فیلم سینمایی سه چهار دقیقه‌اش را می‌دهیم به این قشر (زنان خیابانی) که واقعیت غیر قابل انکار جامعه هم هستند. ولی واقعیت‌های غیر قابل انکار فراوان دیگری در جامعه هستند که در رسانه‌ها انکار می‌شوند. افراد خیلی متنوع و جالبی در جامعه وجود دارند.

 

جامعه و خانواده ایرانی در سینمای ایران طوری نشان داده می شود که من احساس می‌کنم بیشتر مصداق این ضرب المثل است: از کوزه همان برون تراود که در اوست. یعنی کارگردان وقتی کلید کرده به مرد دو زنه، احتمالاً مسأله خودش را بررسی کرده! اگر چه مهم نیست که او کیست و چه کاره است و من باید محصولش را ارزیابی کنم، ولی متأسفانه در عالم واقعیت در مقطعی که چند تا از کارگردان‌های سریال ساز تلویزیون در فصل گرفتن زن دوم بودند، در سریال‌هایشان مرد دو زنه نمایش می‌دادند.

 

روشنفکران و طبقه متوسطِ ساکن سعادت آباد!

جامعه روشنفکری که مثلاً سعی می‌کند طبقه متوسط را نمایش بدهد، به شدت در خانواده خودش دچار مشکلات عمیق است. البته بندگان خدا منظورشان از متوسط با متوسطی که ما آدم های معمولی و نافرهیخته! می گوییم کمی! فرق می کند. خانه آنها در سعادت آباد است. همه اش 250 متر است. منظورشان از متوسط این است. یک مقدار پایین تر از سرمایه دار! یک متوسطی که چسبیده به بغل سرمایه داری. این با چیزی که زبان مردم است و مثلاً می گویند: ما خانواده متوسطی هستیم، خدا را شکر زندگی مان می چرخد، یک کمی (به اندازه زمین تا آسمان!) فرق می کند.

 

چیزی که اسم آن را خود این‌ها می‌گذارند خیانت زن و مرد به هم، متأسفانه در جمع خود این‌ها وجود دارد و به شدت درگیر آن هستند. اشکال قصه این جاست که مسئولین رسانه های ما پیام رساندن به مردم را به کسانی می دهند که از اداره زندگی ساده خودشان ناتوان هستند. چرا ما باید به او بگوییم بیا به من بگو خانواده ایرانی چه شکلی است. اگر رسانه ما بتواند یک الگوی سالم از خانواده معرفی کند، رسانه های روشنفکری و زرد (مخصوصاً در عرصه مطبوعات) هیچ کاری نمی‌توانند بکنند و تعطیل می‌شوند. رسانه‌های آنها نمی گذارند الگوهای درست از جامعه سالم ایرانی معرفی شود. چون آنها از به تصویر کشیدن این ناهنجاری‌ها دارند پول در می‌آوردند.

 

زندگی با چشمان بسته

اگر ما بگوییم در خانواده‌های مذهبی بعضی از آن‌ها در مهمانی ها سفره زنانه را جدا می‌اندازند، مثلاً ده تا مرد هستند و ده تا زن، خب معمولاً دو تا سفره می اندازند و زن و مرد جدا می‌شوند، اینها دیگر شروع می‌کنند به مسخره  بازی ژورنالیستی درآوردن. چون برای خیلی از آنها برعکس مردم عادی مهم نیست وقتی زنشان غذا می‌خورد، چشم برادرشان یا باجناقشان به دهان او باشد. اصلاً این مفاهیم را متوجه نمی‌شود. ما باید بیاییم به سمت این چیزها.

 

آقای صدر عاملی فیلمی ساخته به نام «زندگی با چشمان بسته». در فیلم دختری است از یک محله جنوب شهری. لباس‌های شیک می‌پوشد که اصلاً به آن فضا نمی‌خورد. اواخر هر شب یک ماشین مشکی آخرین مدل که در آن محل مثل آن نیست می آید و او را به خانه اش می رساند. بعد فیلم به ما می‌گوید پدر و مادرش به او شک کرده اند و آدم‌های بد دلی هستند. فیلم را که دیدم واقعاً دلم به حال آن پدر و مادر سوخت. پدر نباید هیچ چیز بگوید. دختر ساعت 2 نصف شب آمده خانه با یک ماشین شیک، اهل محل هم از پنجره‌هایشان او را دیدند. فیلم می‌گوید این‌ها آدم‌های نامردی هستند که به او تهمت زدند. این مردی که او را می رساند همکارش است. اختلاف مردم ما و روشنفکران سر همین مفاهیم ساده و ابتدایی است. مردم عادی در این مواقع به دخترشان می گویند: یعنی چه که ساعت 2 نصف شب می آیی خانه؟ اما فیلم می گوید این‌ها یک مشت اُمُل هستند.

 

پَ نه پَ

روشنفکر ما خانه‌اش را تغییر داده، نسبتش با مردم عوض شده و مردم را هم سالی یک بار از بالای هلیکوپتر در روز راهپیمایی دیده و حالا رفته مفاهیم را از بیخ عوض کرده. می‌گویند خانواده ایرانی افسرده است و غصه می‌خورد. شادی کردن بلد نیست. این طوری نیست. مردم عادی و خانواده‌ها که واحد زندگی مردم هستند، از چیزهای خیلی ساده حرف‌های خنده‌دار در می‌آوردند و سیر می‌خندند. از یک چیز ساده. از اینکه مثلاً جورابش پاره شده و شستش زده بیرون.

 

این الگوی قطعه‌های طنز پَ نه پَ که در اینترنت خیلی مرسوم شد را حتماً شما هم دیدید. این جک ها یک الگوی مشخص دارد. مثلاً اولی می‌گوید: ماشین زد به یک نفر پرت شد آن طرف خیابان و افتاد زمین. دومی می‌گوید: مرده؟ اولی می‌گوید: پَ نه پَ، دارد تمارض می‌کند پنالتی بگیرد. الگوی یک سئوال ساده درباره یک امر بدیهی. می‌گوید: رفتم نوشابه بخرم، گفتم: آقا یک نوشابه بزرگ بده. گفت: خانواده باشد؟ گفتم: نه، مجرد هم بود عیب ندارد، فقط سر به زیر و نماز خوان باشد. این مدل جک را که رسانه‌ها نساختند. یک جماعتی از جوان‌های جامعه افسرده‌ای که روشنفکران می گویند ساخته اند. جامعه ما خندیدن بلد است. خانواده‌ها یک چیزی به بچه می‌گویند بچه تکرار می‌کند و به او می‌خندند. بچه کوچولویش ادایی درمی‌آورد و به او می‌خندند. می‌گفت: بچه رفته لباس بابایش را پوشیده آمده و این‌ها خندیدند. گفتیم بابا بیا کلاه من را بگذار به تو بخندیم. دختر بچه سه ساله برگشته گفته: هیچ وقت بچه را تحقیر نکن، باز دوباره این‌ها سیر خندیدند. یک ماه همین را می‌گویند در خانواده و می‌خندند. آن وقت طرف می‌گوید جامعه ما جامعه گریه است. افسرده است. نه جامعه را می‌شناسد، نه خانواده را می‌شناسد. فکر می‌کند خانواده او همان خانواده ایرانی است و می آید همان را در تلویزیون نشان می‌دهد.

 

ما از روشنفکرانی که در سینما و تلویزیون آشیانه کرده اند فقط یک تقاضا داریم: فقط به جامعه و خانواده ایرانی لگد نزنند. ما در تلویزیون و سینما با تصویرهایی مواجه هستیم که دائم دارد به خانواده‌ها توهین می‌کند. دائم دارد مسخره می‌کند. در یک مقطعی در سریال‌های روتین شبانه دائم مرد خانواده را با زن خانواده تحقیر می‌کرد و زن خانواده را با مرد خانواده. مرد به زن می‌گفت: می‌زنم توی دهانت. زن به مرد می‌گفت: خفه شو. الان به دلیل ضعف تولید صدا و سیما ارتباط خانواده‌های ایرانی با تلویزیون دارد کم می‌شود. می گوید: آقا! مردم دارند می‌روند سمت ماهواره. می گویم چون تو هیچ چیز درست و درمان تولید نمی‌کنی.

 

چرا رسانه های ما به مردم توهین می کنند؟

البته این تصویری که از خانواده در رسانه دارد ارائه می شود بی تأثیر نبوده است. چرا در فلانِ شهرستان نزدیک جیرفت کسی رقم مهریه دخترش را نجومی می گذارد؟ چرا در یک شهر کوچک طرف خودش را بکشد و برود مبل بخرد. یا در تهران در خانه‌ای که اصلاً جای مبل ندارد، در آپارتمان‌های 40 متری، برای چه مردم باید از مبل استفاده کنند؟ آقا! بگذار بچه‌ات قِل بخورد، کمی در خانه بچرخد. من فکر می‌کنم در خانه‌های زمان بچگی‌ ما اگر مبل می‌بود، چون بالاخره خانه‌ها هم کوچک بود، ما نمی‌توانستیم راه برویم، نمی‌توانستیم بزرگ شویم. یعنی یک جایی هم برای خاک بازی باید وجود می‌داشت.

 

ضریب تأثیرگذاری تلویزیون از بقیه رسانه‌های داخل کشور بیشتر است، اما معنی آن این نیست که رسانه‌های دیگر وضعشان خوب است. رسانه‌های مکتوب هم دارند همین کار را می‌کنند. چرا «همشهری جوان» دارد به خانواده ایرانی لطمه می‌زند؟ به او می گویی در جواب می‌گوید برنامه «پارک ملت» تلویزیون هم همین کار را در سطح گسترده‌تر دارد انجام می‌دهد. چرا رسانه های ما به مردم توهین می کنند؟

 

طغیان علیه سینما و تلویزیونِ روشنفکران!

چند سالی است مردم یک زاویه‌ای با رسانه ها پیدا کرده اند. مثلاً در اتفاق‌های مشهور سیاسی مثل انتخابات، مردم رفتند کار دیگری کردند. آنها گفتند: هر کس بی سواد و جوات است با فلانی است. رسانه ها شیک بودند، باسواد بودند، بالا شهری بودند. در حوزه‌های دیگر هم عملاً مردم دارند علیه رسانه‌های فراگیر مقاومت می کنند. این در دنیا هم دارد اتفاق می‌افتد. رسانه‌های فراگیر دنیا نتوانستند جلوی جنبش فتح وال استریت را بگیرند. مگر صدر و ذیل رسانه‌های معروف دنیا برای سرمایه‌داری تبلیغ نمی‌کنند؟

 

یا در سینمای ما در نوروز سال 90 با همه تلاش‌هایی که کردند تا یک فیلم دیگری در بدنه عمومی مردم مورد استقبال قرار بگیرد، مردم مقاومت کردند. با عنایت به اینکه فیلم مورد استقبال مردم در جنوب شهر و شهرستان‌ها فروش کرده بود و بلیط سینما در جنوب شهر و شهرستان‌ها ارزان‌تر است. هر صد هزار نفر که این فیلم جوات! را می‌دیدند مثلاً معادل پنجاه هزار نفر بودند که آن فیلم روشنفکری را دیدند. بلیط در سینماهای تهران در جنوب شهر 2000 تومان است، در مرکز شهر 3000 تومان و بالای شهر 4000 تومان. آن یکی در بالای شهر می‌فروخت، این یکی در پایین شهر. ولی به ازای هر ده هزار نفری که این را می‌دیدند، این طرف باید 20 هزار نفر فیلم را می‌دیدند که قیمت پولش برابر شود. یعنی اگر فروش آن فیلمِ اُمل ها! دو برابر فیلم روشنفکرها شده در واقع مردم 4 برابر آن را بیشتر دیده بودند.

 

مردم دارند یک جاهایی ایده‌های خودشان را پیدا می‌کنند. اگر چه تلویزیون رسانه تأثیرگذاری است، ولی مردم راه خودشان را پیدا می‌کنند. از این مسیر ما به یک وضعیت طغیان علیه تلویزیون می‌رسیم. مسلماً این نمی‌تواند برای کل سیستم اداره کننده تلویزیون و حاکمیت که به رسانه نیاز دارد خوب باشد. ولی در وضعیتی که تلویزیون درقبضه ی روشنفکران است و دارد با مردم می‌جنگد، چه باید کرد؟ اصلاً به لحاظ حرفه‌ای وقتی شما کنترل را در دست می‌گیرید و شبکه‌های مختلف را عوض می‌کنید، هیچ چیز برای دیدن نیست و آخر می‌گویید جهنم خاموش اش کن، این یعنی ضعف.

 

من جای گله از مردمی که می‌روند و از ابزارهای دیگری مثل ماهواره استفاده می‌کنند نمی بینیم. اگر چه رسانه‌های سلامتی نیستند و درباره آن‌ها باید نگران شد. اما نکته این است که تو اینجا هیچ چیز به او از انقلابش، از تاریخ و هویتش و اصلاً از زندگی روزمره ی عادی اش ارائه نمی‌کنی و حرف هیچ کس را هم گوش نمی‌دهی. دوباره داری تلاش می‌کنی با چماق روشنفکری بزنی توی سر این مردم که بعداً خودشان را در اتفاقات سیاسی بروز بدهند. دوباره انکارشان می‌کنی و رسانه را می‌دهی دست روشنفکران.

 

خیلی از مردم ما به عمرشان بیمار ایدز ندیده اند

برنامه های اجتماعی در تلویزیون یعنی زنان خیابانی یا بیماران ایدز. خیلی از مردم ما بیمار ایذر به عمرشان ندیده اند. از رفقایت بپرس. از همسایه‌هایت بپرس. در خانواده‌ها، در فامیل و در هم کلاسی‌هایت، هیچ کدام بیمار ایذر هنوز ندیده اند. مگر اینکه خودش دنبالش بوده باشد. تلویزیون ساعت ها برنامه درباره اینها تولید کرده. در مطبوعات هزاران صفحه مطلب درباره آنها خواندیم. کجاست آخر این دشمن فرضی؟ من را از چه می‌ترسانی؟

 

در جشنواره فجر یک نفر آمده بود به آقای حاتمی کیا می‌گفت: آقا در فیلم شما یک خانم بود که سوار ماشین شد، بعد هم پیاده شده. هیچ ربطی هم به داستان فیلم نداشت. این چه بود؟ حاتمی کیا گفت: این بخشی از واقعیت‌های اجتماع بود! یارو گفت: پس چرا ما اینها را نمی‌بینیم؟ حاتمی کیا گفت: چشم‌هایت را باز کن می بینی. یارو جواب رندانه ای داد و گفت: آقای حاتمی کیا! به قهرمانت بگو برو این خانم را سوار کن ببر، ولی خواهشاً در فیلم این را نگذار، زشت است، مردم می‌فهمند.

 

در یک شماره از مجله ای که من بچه هایش را می شناختم، روی جلد آن زده بودند: چه کسی مقصر است؟ مردان خیابانی یا زنان خیابانی. بعد گزارش و میزگرد بود که می‌گفت خانم‌های خیابانی افراد خوبی هستند. به طرف گفتم: عیب ندارد، برو هر غلطی می‌کنی بکن، ولی در مجله اینها را ننویس، زشت است، مردم می‌فهمند با چه کسانی حشر و نشر داریم. چرا مردم را نمی‌بینیم؟ کور هستیم؟ من یک خانمی را می‌بینم در خیابان که حجابش کم است. نمی‌توانم مطمئن باشم که این چطوری است؟ مگر اینکه رفته باشم سراغش. از کجا بدانم بنده خدا حجابش کم است یا واقعاً دارد فحشا می‌کند؟یا درباره بیماری ایدز تا حالا فراوان حرف زدند. یکی گفت: باید اطلاع رسانی می‌شده. گفتم باشد، بسیار خب. هنوز مرگ بر اثر سرماخوردگی در ایران از بیماری ایدز بیشتر است، این را اطلاع رسانی کن من بفهمم تو واقعاً دلت برای جامعه می سوزد.

 

سینما و تلویزیون یا اتاق اعترافات کلیسا؟!

روشنفکران ما منکرات را در فیلم های سینمایی و تلویزیونی شان فریاد می زنند. تلویزیون شده شبیه اتاق اعترافات کلیسا. این چیزها را که نباید نشان داد. آن هم با این ضریب غیر واقعی. در کلیسا یک اتاق اعترافات هست. آن پشت کشیش نشسته است. طوری است که کشیش و او همدیگر را نمی بینند. یارو می‌آید داخل و می‌نشینند با هم حرف می‌زنند و گناهانش را برمی شمارد. اما مدل اسلامی توبه چیست؟ اسلام می‌گوید: گناهت را به هیج کس نگو. گفتن آن، خودش گناه است. حرفش را نزن. بگو خدایا خودت که می‌دانی آن کار را، پس ببخش. قانون این است که خدا می‌داند. خدای آن‌ها ولی نمی‌داند! باید خودت بروی به او بگویی: خدایا می‌دانی من این کار را کردم؟!

 

الان خانواده‌های زیادی را می‌شود مثال زد که نگران تأثیر تلویزیون روی بچه‌های خود هستند. همین تلویزیون جمهوری اسلامی. خانواده‌هایی را سراغ دارم که می گردند برای بچه‌هایشان یک فیلم درست یا یک کارتون خوب پیدا کنند. می گویند اکثر برنامه های تلویزیون به درد نمی‌خورد. می‌ترسد بچه اش آنها را ببیند. می گوید: اگر این کارتون را شما دیدید و خوب است بخریم بچه ده بار ببیند. می خواهیم خیالمان راحت باشد.

 

لطفاً مردم را نشان بدهید!

مخاطب می گوید به من افراد سالم نشان بدهید. چرا فقط ناهنجاری را نشان می‌دهید. ناهنجاری‌هایی که احتمال وقوع شان بسیار پایین است. سالانه مگر چند قتل در ایران صورت می‌گیرد؟ 200 تا؟ 300 تا؟ 400 تا؟ اما چقدر آدمها با هم مهربان هستند؟ چقدر آدم با هم می‌روند این طرف و آن طرف؟ مسافرت دسته جمعی می‌روند و مشکلی هم با هم ندارند. به هم پول قرض می‌دهند، همین طوری بدون هیچ تضمینی. می گوید: پول لازم داری؟ می‌ریزم به حسابت. چقدر می‌خواهی؟ تا کی می‌خواهی؟ می گویی: کی پس بدهم؟ می گوید: حالا بگیر، خدا بزرگ است. به خدا این‌ها بیشتر است. خب نشان بدهید در تلویزیون. نشان بدهید خانواده‌ای را که یک مقدار پول دارند و دو مدل نیاز دارند. درس مرد و مریض شدن زن. این پول را هل می‌دهد طرف آن، آن هل می‌دهد طرف این. چرا این‌ها را نشان نمی‌دهید؟ سراغ ندارید؟ بیایید من مجانی می‌برم نشانتان می‌دهم. خود آن خانواده را نشان می‌دهم. برو بنشین از آن ها مستند بساز. مشابه همین کاری که آقایان مقدم دوست و نعمت الله در «وضعیت سفید» انجام دادند. آنها چه کار کردند؟ هیچی! فقط یک مقدار بخش‌های معمولی و درست خانواده ایرانی را نشان دادند. برای همین موفق بودند. مردم را نشان دادند و مردم هم آنها را دیدند.

 

ببخشید طولانی شد ولی واقعیت ها شفاف هستند و شما مخاطب عزیز وقتی می خوانی لذت می بری. امیدواریم به جای بحث های اقتصادی بی اثر ، بنشینید دور هم کمی امثال این بحث ها بکنید. امید که خورشید روشنگری نمایان شود از پشت ابر روشنفکری.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
اندیشکده معرفت

اندیشکده معرفت مرکزی تحقیقاتی جهت مشاوره و بررسی اطلاعات روز می باشد. فعالیت های اندیشکده معرفت انجام مطالعات سفارشی، پژوهش های بین رشته ای، مطالعات استراتژیک، تدوین برنامه، آینده پژوهی، برگزاری دوره های آموزشی، مشاوره اقتصادی و ... می باشد.